امروز سیزدهم رجب المرجب، زاد روز تجسم بی بدیل عدالت، مولود زیباترین خانه خلقت و جلوه بی مانند انسانیت، مولیالوحدین علی (ع) است.
بهانه این مولود مبارک، نامیدن این روز بزرگ به نام پدر است و خلقت والاترین پدران عالم، سبب ساز و بهانهای برای پاسداشت مقام و منزلت ناب ترین گوهر هستی که پدر نامیده میشود.
چه زیبا تناسب و پیوندی است بین ولادت شکفتن شکوفه بی همتای خلقت، با سالیاد پاسداشت پدران ایران زمین؛ علی(ع)، او که آموخت هرجا که جای مهر پدری خالی است و گَرد یتیمی پیشانی کودکی را پوشانده و خاطرش را مکدر ساخته است، میتوان پدر بود تا جامعه را از یتیمی و بی مهری رهایی بخشید و آن وقت است که میتوان خیبر دلها را فتح کرد.
پدر؛ اوج صلابت، بخشش بیمنت و عطوفت و جوهره بیمانند مردانگی است.
او کهکشان بیانتهایی از صفات بزرگ انسانی است و خالق زیباترین اوصاف خداوندی و تلفیق پایمردی، مروت و خلوص و بی آلایشی است.
نگاه پر معنایش ترجمان مهرورزی، نجابت و غرورش اوج بزرگی، صفای وجود و زمزمه کلامش روحنوازترین نغمه هستی و صدای پرصلابت و سکوت او، نشانهای از درایت و خردمندی است.
ای پدر! تو را نتوان جز این نام، نام دیگری نامید و نشود جز در مدار دایره هستی و جاودانگی، حریم دیگری متّصور شد.
عرق جبین تو، جانمایه حیات هر انسانی است و سینهات گنجینه اسرار و افق دیده تو، کانون و نویدبخش امید ماندگار است.
پدر! خطابت میکنیم تا بنوازد خطاب پدرانهات روح و روانمان و تسلی بخشد حال مضطرب و پریشانمان را.
تو گرانیگاه امن و اعتماد بخشترین مخلوق برای هر انسان در طریق زندگی هستی؛ بیتکّلف میبخشی و تحدیدی در مهرورزی و بخشش تو متصّور نیست.
پدر! میگویمت تو را که بنیانگذار بیبدیل هر خیر و سعادتی و نفس مسیحایی تو رهنمون میکند دل و جانمان را به فلاح و رستگاری و کشتی نوح زندگیمان در دریای متلاطم هر عصر و زمان هستی.
پدر! مینامیم تو را که سزاورترین تقدیسها منحصر در ذات تو خلاصه میشود و بودنت مأمن و آرامش بیپایان است و نبودت غم جانگاه و نقصی آشکار.
پدر! تو تپش عشق بی پایان هستی، آن صبحگاهان که با تلنگر عشق از خانه بیرون میروی و با کشش عشقی فزونتر، دوباره باز میگردی.
پدر! در آوردگاه و فراز و فرودهای زندگی، لنگرگاه امن و مطمئن خانه و کاشانه هستی؛ آن زمان که رنجهای فراوان و جانفرسا، تن تو را میخراشد و اما خم نمیشود قامت استوار، محکم و سرو گونه تو؛ ضمختی دستان تو حکایت غریبی از تنگناهای روزگار است و نقوش نقش بسته بر پیشانی تو، یادگار اوج تلاش و پشتکار.
پدر! نقطه اشتراک همه خوبیها هستی و دایرةالمعارفی از رساترین فریادها؛ دستی که بر سرمان میکشی، آرامشبخشترین نوازشهاست و لبخندی که میزنی قشنگترین تصویرهاست.
آن روز که نخستین پلک زدنهایمان باعث رؤیت روی ماه تو شد، جز نسیم مهرورزی نوازشگر وجودمان نبودی و آن زمان که نصیحتگری میکنی، جز خیرخواهی از آن متصور نمیشود.
بیتو! شکوه جهان، ویرانهای است مسکوت و بی هیاهو و بنبستی میشود در هزار توی رنجهای زندگی که گره آن به دست توانای تو باز میشود.
میستایمت تو را که رونق کوچههای سردسیر حیاتم هستی و شادی بخش روزهای غمناکی و بیکسی.
سنگ صبور دلتنگیهایم هستی و در برابر توفانهای بی رحم زندگی، پشتوانهای سترگ؛ لبخند پدرانه تو، نُت متوازنی از آهنگ زیبای زندگیام هست و یاد و نام تو زیبنده صحیفه حیات.
امروز روز تکریم همه پدران عالم است و موسم بوسه زدن بر دستان پرگوهر آنها که نعمت پربرکت پدر در سفره زندگیشان جای دارد، در دست بوسی او گوی سبقت میربایند و آنها که از مهر پدری محروم شدهاند، با خاطرات شیرین او جشن میگیرند و آرام میشوند.
یادمان باشد! اگر امروز قدردان این مرواریدهای گران سنگ زندگیمان باشیم، تلألو بی پایان آنها، افقها و آرزوهای بی منتهای امروز و فردایمان را روشنایی میبخشد و نگاه پرعطوفت و قلب راضی از رفتارمان، بیمهگر تمام آنات و لحظات زندگیمان خواهد شد.
پدر قصیده عشق است، همه دانند/ پدر چکیده حلم است، همه دانند.
اگر عطوفت محضی طلب داری/ پدر عصاره عشق است، همه دانند.
انتهای پیام/ص
دیدگاه شما