به گزارش شبنم همدان به نقل از فارس از همدان : بارها این جمله را به کار بردهایم که «معلولیت، محدودیت نیست» و از زندگی کسانی سخن گفتهایم که با وجود معلولیت اما مانند انسانهای عادی زندگی میکنند و به موفقیتهای چشمگیری نیز دست مییابند.
چند روزی داخل کتابخانه مرکزی رفت و آمد داشتم و دنبال کتابهای مورد نظر میگشتم که رفتار خانم نابینایی برایم سئوالبرانگیز شد، گاهی به کتابخانه میآمد و به بخش نابینایان این کتابخانه مراجعه میکرد و پس از مطالعه کتابهای مورد نظر و گردآوری آنچه مورد نیازش بود از آنجا خارج میشد.
تمام این کارها را بدون اینکه کسی کمکش کند، انجام میداد، رفتارش کنجکاوم کرد، از اطرافیان در موردش پرسیدم و شنیدم شاعر است و اخیراً نیز حائز رتبه شده است.
نزدش رفتم، نمیدانستم از کجا باید شروع کنم و چگونه در مورد سئوالهایم از او بپرسم، اما همین که احساس کرد کنارش نشستهام شروع به صحبت کرد، صدایش آرامش عجیبی داشت، آنقدر با انرژی صحبت میکرد که گویی در تمام مدت گفتوگولبخندی دایمی بر صورتش نقش بسته است.
احساس کردم آرامش او به من نیز سرایت کرده و شروع کردم به صحبت کردن اما آنچه در یک ساعتی که باهم برایم خوشایند بود، این بود که لبخند از روی لبانش جدا نمیشود، شاید این لبخند به خاطر رضایت از موفقیتهایی بود که تاکنون به دست آورده و یا شاید لبخندی به نشانه امیدواری.
زهرا طهماسبی متولد سال 62 از دختران موفقی که با وجود نابینایی مادرزادی، تا مقطع دکترای زبان و ادبیات عرب ادامه تحصیل داده و در حال حاضر در مرحله دفاعیه این رشته است.
در یک خانواده پنج نفره بزرگ میشود با دو برادری که بعدها ازدواج میکنند و از جمع آنها جدا شده و خانواده دیگری تشکیل میدهند اما زهرا میماند و تشویق پدر و مادر به ادامه تحصیل.
وقتی با او صحبت میکردم نخستین سوالی که در ذهنم شکل گرفته بود این بود که با وجود از دست دادن بینایی چطور موفق به ادامه تحصیل شده است؟
طهماسبی: سه یا چهار سال داشتم که مادرم دنبال مدرسه نابینایان میگشت تا مرا برای تحصیل به آنجا بفرستد چراکه شنیده بود اگر فرد نابینا زودتر به مدرسه برود، خط بریل و لامسه را سریعتر یاد میگیرد و به همین خاطر از چهارسالگی وارد کلاس درس شدهام.
*چگونه با سن کم در مدرسه استثنایی درس خواندید؟
سه سال اول، شاگرد تنبل مدرسه بودم چون سه سالگی مدرسه رفتن، این دردسرها را هم دارد؛ یادم هست آنقدر کوچک بودم که مانتو و شلوار برایم پیدا نمیشد که مادرم برایم دوخت.
گویا تدریس هم میکنید؟
مرا از سه سالگی به مدرسه فرستادند، هنوز هم در مدرسه هستم و میخوانم، بله معلم هم هستم. معلم بچههای نابینا هستم و هر درسی که به عهدهام بگذارند تدریس میکنم چون مدرسه نابینایان مجتمعی است که بچهها در آنجا از پایه اول ابتدایی تا سال آخر دبیرستان درس میخوانند.
فلسفه منطق پایه یازدهم، دروس قرآن کریم پایه ابتدایی و... را تدریس میکنم و این بستگی دارد که چه کلاسی به من محول شود و حتی یک سال نیز معلم پرورشی بودم و کلاس ارائه نشد.
گویا شعر هم میسرایید؟
میخندد و ادامه میدهد: سرودههایی دارم که البته به آن نمیشود، شعر گفت. امسال در جشنواره ملی شعر که در سبزوار برگزار شد، اشعاری داشتم که مورد استقبال واقع شد.
آن جشنواره به این ترتیب برگزار میشد که برای افراد معلول موضوعش آزاد بود و میتوانستیم در حوزههای مختلف شرکت کنیم اما افراد عادی که قصد شرکت در جشنواره را داشتند، باید برای افراد معلول شعر میگفتند که در بخش معلولان نفر سوم جشنواره شدم.
آیا اشعارتان به صورت مجموعهای چاپ شده است؟
به صورت موردی در نشریات و روزنامهها چاپ شده اما اینکه به صورت مجموعهای چاپ شود خیر اینطور نبوده است.
به خواندن چقدر اهمیت میدهید و کتابخوانی چه تاثیری در زندگی افراد میتواند تاثیر داشته باشد؟
مدتی است که در کتاب خواندن رکود داشتهام اما معمولا هفتهای یک کتاب را میخوانم که اگر نخوانم احساس سنگینی و دور ماندن از فضای کتابخوانی را دارم. در هر شرایطی اگر کتاب و نشریاتی اطرافم باشم، آن را برداشته و سریع شروع به مطالعه میکنم.
کتاب تاثیر مثبتی روی زندگی افراد میگذارد، باوجود تمام رسانهها، فرهیختهترین، منسجمترین و علمیترین رسانه هنوز کتاب است و میتواند معادلات روشنی را در مقابل چشم انسان بگذارد و در مجموع هر آنچه سرانه مطالعه را در جامعه افزایش دهیم به همان میزان جامعه پیشرفته ای خواهیم داشت.
*آیا کتابهایی نابینایان همواره فراهم و در دسترس بوده و مشکلی نبوده که نتوانید کتابی را مطالعه کنید؟
چند سالی وضعیت بهتر شده اما همچنان کمبودهایی در زمینه کتاب نابینایان احساس میشود، مجموعهای از کتابهای نابینایی نه بریل است و نه صوتی شده و هنوز ما نسبت به خواندن آنها بیبهرهایم.
همچنان تولید کتاب برای نابینایان از سیر تولید کتاب عادی عقبتر است و دسترسی بچهها به کتابها چندین و چند سال با تاخیر صورت میگیرد و هر چند باز میگویم خیلی وضعیت بهتر شده است.
یادم هست دوره لیسانس هیچ کتابی گویا و بریل نشده بود و هنوز هم در رشتههای عربی این کمبودها احساس میشود چراکه رشته زبان خارجه و کامپیوتر بهتر حمایت میشود و کتابهای نابینایان این رشتهها در دسترس است اما ضعف در تولید و تهیه منابع به طور مشهود دیده میشود.
*مشکل جامعه ما چیست که مردم چندان گرایشی به کتابخوانی ندارند و موفقیت را در کتاب خواندن نمیدانند؟
یکی از دلایل، نهادینه نشدن فرهنگ مطالعه و عدم برنامهریزی صحیح روی آن است، از دیدگاه دیگر به نظرم تخریبی از سوی شبکههای اجتماعی است هرچند این شبکهها وجوه مثبتی نیز دارند.
شبکههای اجتماعی و رسانههایی که جذابیت ظاهری بیشتری از کتاب دارند متاسفانه فرهنگ عمومی مطالعه را پایین آوردهاند حتی در بررسیهایی که از شبکههای اجتماعی نظیر تلگرام صورت گرفته سطح نگارش افراد به شدت پایین آمده است.
یکی دیگر از دلایل کاهش سطح مطالعه در جامعه، دید منفی نسبت به کتاب خواندن است که عدهای میگویند کتاب هم خواندیم چه شد؟ همین دیدگاه بر کتاب خواندن تاثیر گذاشته و بسیاری هم خواندن کتاب را صرف تفریح قلمداد میکنند درحالی که مطالعه کتاب باعث آگاهی بخشی افراد میشود.
یک داستان در کتاب میتواند یک جهانبینی، نگاه، تجربه زیستی را در اختیار افراد قرار دهد، البته اشتغالهای روزمره و فشارهای مختلف زندگی بر مطالعه نیز تاثیر گذاشته است.
گران بدون کتاب را هم باید به دیگر دلایل اضافه کنم، هرچند کتاب را میتوان نخرید و از سایتها دانلود کرد و خواند یا عضو کتابخانه شد و به سمت کتابخوانی سوق پیدا کرد، در مجموع کتاب در سبد خرید خانوار کالای ارزانی نیست و جایگاه چندانی ندارد.
* فکر نمیکنید امروزه جوانان به سمت گوشیهای اندروید و شبکههای مجازی گرایش یافتهاند و به همین خاطر از مطالعه دور شدهاند؟
گوشیم اندروید نیست و بسیار ساده است، به همین خاطر وقتم را صرف بازیهای رایانهای و گوشی نمیکنم، انسان باید وقتش را صرف کارهایی بکند که چیزی عایدش شود.
*موفقیت را در چه می بینید؟
هیچ انسانی نمیتواند ادعا کند که به همه آن چیزهایی که خواسته رسیده اما همچنان سعی میکنم خود را در وادی علمی و پیشرفت نگه دارم و موفقیت را در آن چیزی میبینم که هر وقت انسان به گذشته برگردد پشیمان نباشد و بگوید تلاش خودم را کردم و هر آنچه از دستم برآمده دریغ نکردم.
در هر زمینهای هر آنچه در اختیارم بوده و امکانات محیطی و توانایی اجازه داده، انجام دادهام، هر فردی اگر تلاش کند که به یک آرامش نسبی برسد که البته آسایش نه چرا که بسیاری آسایش دارند اما آرامش ندارد، به نظرم خوشبخت است.
* به آرامش رسیدهاید؟
بله خدا را شکر احساس آرامش میکنم و این حداقل 50 به 50 بوده و قطعا هر کسی احساس آرامش صد درصدی نمیکند.
*از مسوولان و مردم چه انتظاری دارید؟
بیشترین انتظارم از مسوولان و مردم جامعه مسوولیتپذیری است، در جامعه فرهنگسازی بیشتری صورت گیرد، باید به سمت همسانسازی جامعه معلولین و مردم چه به لحاظ مناسبسازی مبلمان شهری و چه از لحاظ امکانات تحصیل، شغل، ازدواج پیش رفت.
اشتغالزایی برای معلولین به مانند انسانهای عادی، داشتن زندگی بیدغدغه از سوی آنها، بدون اینکه ترحمی نسبت به این افراد شود یا نگاه خاصی که آنها را از جامعه حذف و محدود کند، خواسته ماست.
و اینکه خالی از هر نگاه ترحمآمیزی تحصیل کنند، شغل داشته باشند، ازدواج کنند، در هر رشته و هر شهری درس بخوانند و البته خطرات چال و چولههای معابر آنها را تهدید نکند و در نهایت اینکه به نقطهای برسیم که جامعه افراد معلول را مانند افراد عادی پذیرا و در خود جای دهد.
انتهای پیام/ص
دیدگاه شما