به گزارش شبنم همدان به نقل از تبیان :
از چه زمانی نویسندگی را شروع کردید؟
بعد از اتمام دانشکده، حدود 8 سال کار پژوهشی انجام دادم. از سال 89، نوشتن بخشی از زندگیام شده است.
دلیل و دغدغه اصلی شما برای انتخاب این سوژه چه بوده است؟
به نظرم سوژههای داستانی در ناخودآگاه ذهن نویسندهها نشستهاند و حادثه، صحنه یا موقعیتی آن را بیدار میکند. من در چنین حالتی با موضوع همراه میشوم و سوژه در ذهنم ادامه پیدا میکند. به دلیل خیالپردازیای که از کودکی با من بوده، داستانپردازی شخصیتها دنبالهدار میشود تا آن را بنویسم. روایت هما داستانی با طرح از پیش تعیین شده نبود. این شخصیت مدتی در من و با من زندگی کرد. وقتی به سراغم آمد که زندگی روی خوشش را به من نشان داده و حال خوبی داشتم درحالیکه هما غمگین بود و گاهی حتی حالم را میگرفت. هما در من رشد کرد، و چون طرحی نداشتم موقعیتهایی که به ذهنم میرسید را مینوشتم. تا اینکه تصمیم گرفتم بنشینم و بنویسمش و ماجرای او را در خیالم ببندم. روزهایی مستمر و مجنونوار مینوشتم، شاید باورتان نشود اما خودم هم دوست داشتم ببینم آخر داستان چه میشود. همین شد که متن اولیه بیش از دو برابر متن کنونی بود. در ویرایش بعدی برخی خرده روایتها و توصیفات را کم کردم تا به کتاب کنونی رسید، چون معتقدم خوانندۀ امروز حوصلۀ کار طولانی ندارد؛ به رغم گذشته که وقتی خواننده یک کتاب میخواند، زندگی شخصیت را از ابتدا تا پیری و گاهی مرگ او دنبال میکرد. در کل من برای هیچ داستانی به دنبال سوژه نرفتم. فکر میکنم سوژه است که نویسنده را انتخاب میکند.
نقطه اوج داستان از نظر شما کجاست؟
اوج داستان هنگامی است که التهاب و هیجان روایت زیاد میشود و شخصیت اصلی با چالشی جدی مواجه میشود، در این حال خواننده را غافلگیر میکند. اوج غافلگیری از نگاه من وقتی است که خواننده با جهان واقعیت و تهی بودن بسیاری از آمالهای دنیوی روبهرو میشود. نوشتههای من به تنهایی افراد و در غایت آن به تنهایی بشر میرسد. شخصیتهای داستانهای من هر چه میدوند، حتی وقتی در آغوش عشقند یا در جهان آمال و ایدهآلهایشان زندگی میکنند باز هم تنهایند. اوج داستان بلند «زمستان سرد و شمعدانیهای ترمهای» وقتی است که راوی میفهمد پایان همۀ رویدادها به تنهایی او انجامیده است.
در یکی از مطالبی که از شما خوانده ام گفته بودید مسائل مالی و استقلال زنان موضوع و ریشه بسیاری از اختلافات است، کدام بخشهای کتاب به این موضوع پرداخته است؟
این تلقی، اشتباه مصاحبهکننده از پاسخ بنده بوده است! عرض من این بود؛ امروزه زنی که در موقعیت نابرابر همراه با اختلاف و جدل با همسرش قرار میگیرد، ماندن در شرایط ناامن با شوهرش را که به نوعی نیمهاش را کامل نمیکند، تاب نمیآورد. درحالیکه سابق بر این اینطور نبود؛ پیشتر به دلیل اینکه مردها لااقل به وظیفه خود که تأمین معاش خانواده بود عمل میکردند، از سویی چون زنها دستی در تأمین زندگی خود نداشتند و معیشتشان وابسته به همسرشان بود به زندگی احتمالاً بیمار خود با همسرشان ادامه میدادند. داستان من اتفاقاً درگیری حسی راوی با خود درونش است به این دلیل که بهرغم کمک در تأمین هزینه خانه به همسرش علاقمند است و ترجیح میدهد به رابطهاش با او ادامه بدهد. هما مناسبات و معادلات را کنار میزند و به دنبال دلش میرود اما بیخیالی همسر راوی، موجبات تصمیم راوی برای جدایی را فراهم میکند.
قصدتان از نوشتن کتاب نمایش سبک زندگی جدید و چالشهای آن بوده است، (مخصوصا برای بانوان) به نظرتان چقدر در این امر موفق بوده اید؟
شاید به قول فرمایش شما بنده نمایشی از سبک زندگی جدید ارائه دادهام اما هدفم به نمایش گذاشتن این واقعیت بود که هیچ چیز در این دنیا قابل اعتماد نیست و از قانون دنیوی و بیاعتبار بودن امور تبعیت میکند. علاقهای که روزی فرد را به اوج عشق میرساند، شاید فردا نباشد. شاید فرداهای دیگر اصلاً آن فرد نباشد! و خانمها در این بازی زمانه آسیبپذیرترند. با این همه خدا هست و تا خدا هست، امید هست.
به نظر می رسید در کتاب از نمونه های واقعی اقتباس گرفته شده. آیا درست است؟ و در مجموع شما چه قدر به اقتباس از اتفاقات واقعی زندگی و جامعه در نوشته هایتان معتقدید؟
خیر، این داستان برگرفته از واقعیت نیست. اما واقعنمایی از ویژگیهای داستان رئال است. اگر به نظر میرسد بنده موضوع را از نمونه واقعی گرفته و در پرداخت جزئیات موفق بودهام، پس به هدفم در نگارش این داستان بلند رسیدهام. کسانی که داستانهای پیشین بنده را خواندهاند نیز گفتهاند که موضوع آنقدر واقعی بود که گمان میکردیم آن شخصیت گوشهای از این دنیا زندگی میکند. حتی وقتی اولین داستانم به وسیلۀ یکی از دوستان به دست داستاننویسی رسید و ایشان به من تلفن کردند، اولین حرفشان این بود که چند سالت است؟ صدا خیلی جوانست و راوی کتابت میانسال. چون راوی در آن داستان بیست سالی از منِ آن سال بزرگتر بود و نویسنده محترم فکر کرده بود نوشتن را با «از خود نوشتن» شروع کردهام. درحالیکه گاهی برخورد با یک فرد یا موقعیتی ذهن من را درگیر میکند و مینویسمش. مثلاً دیدن زنی در قطار که در لاک خودش فرو رفته، و موقع توقف در ایستگاهها با فشار مردم جابهجا میشود، افکار او را بلعیده و در خیالاتش غوطه میخورد، با آلارم یکمرتبهای که در ذهنش میخورد از قطار پیاده میشود و مترو را ترک میکند؛ قابلیت این را دارد که ذهن یک نویسنده را درگیر کند. او از خودش میپرسد این زن به چه چیز فکر میکند؟ تعلق عاطفی او به چه کسی است؟ آیا متعلقان عاطفی او در نزدیکی او هستند یا عشقی در فراق دارد؟ چگونه زندگی میکند؟ دغدغۀ او چیست؟ دستهای خشکیدهاش، وسواس او را نشان میدهد؟ لباسهای گشادش حکایت از این دارد که میخواهد راحت باشد؟ پاسخهای احتمالی به این سؤالات، بذر داستانی را در ذهن نویسنده میکارد.در مورد اقتباس از رویدادهای واقعی زندگی معتقدم برداشت از واقعیت، روایت را دقیقتر و عمیقتر میکند و در جذب مخاطب موفقتر است. هرچند نگارش صرف آنچه در بیرون روی داده را نیز نمیپسندم، چون نویسنده را از خلق داستانی دور میکند.
از نظر شما این کتاب چقدر می تواند مخاطب پسند باشد( از جنبه کمی) و چقدر میتواند در ارائه دیدگاه و تفکر صحیح( جذب مخاطب از دید کیفی) موفق باشد؟
این کتاب زبانی ساده و روان دارد، این آیتم قدری به جذب مخاطب کمک میکند. روایت هما را با احساس زنانهام نوشتهام، این حس میتواند لااقل برای خانمها جاذب باشد. اما جذب مخاطب به صورت کمی بیشتر به تلاش ناشر برای معرفی و شناساندن کتاب بستگی دارد. طرح جلد، دستگیرۀ ورود به کتاب است. قضاوت آن با شما که آیا گرافیک کتاب، جذابیتی برای مخاطب دارد یا خیر. مسیرهای بعدی برای شناساندن و جذب مخاطب کمی را ناشر محترم طی میکنند. بند ناف «زمستان سرد و شمعدانیهای ترمهای» از نویسنده جدا شده، امیدوارم کودکم در میان جامعۀ کتابخوان خوانده شود و به بلوغ برسد.
در مورد ارائه دیدگاه و تفکر صحیح باید بگویم روایت من در این کتاب، روایت یک داستان واقعگراست. جمعبندی آنچه در کل داستان میآید، نسبی بودن امور را میرساند. به نظرم حتی اگر کاری نکند، قدری آدمی را به تفکر وا میدارد.
انتخاب این عنوان ( زمستان سرد و شمعدانی ترمه ای) برای کتاب تان دلیل خاصی داشته است؟
داستان در زمستانی سرد و در ناامیدی راوی شروع میشود و در زمستان دیگری به پایان میرسد. مادر راوی و عناصر وابسته به او از جمله گلدان شمعدانی نماد امید در این داستان بلند است. نمادهای تلخ و شیرین را در کنار هم نشاندهام تا به واقعیت زندگی نزدیکتر باشد.
قصد نوشتن کتاب دیگری را دارید؟ و اگر جواب شما مثبت است، چقدر این نگاه (مشکلات سبک زندگی جدید) را در آن دنبال خواهید کرد؟
رمانی در دست دارم که در آن هم راوی زنی است. باز هم عشق، نقش محوری در این داستان دارد اما شیوۀ نگارش و سبک داستانی در این اثر متفاوت است، ضمن اینکه این بار طرح را به طور دقیق نوشتهام و صحنهها مشخص شدهاند. این داستان هم به قول تعبیر شما نمایش مشکلات سبک زندگی جدید است. میشود گفت این شیوۀ نگاه کردن من است که در هر کاری که میکنم نمود پیدا میکند. همچنین موضوع جنگ همواره ذهن من را با خودش درگیر کرده است. روابط انسانی که گاهی کمرنگ دیده میشوند اما وجهی است که ملتها را به هم نزدیک میکند. با علاقه در این باره تحقیق میکنم و مینویسم. «پوتین قرمزها» حاصل گفتوگوی من با مرتضی بشیری، مدیر جنگ روانی ایران و عراق بوده است که همین روزها توسط انتشارات سوره مهر به چاپ و نشر میرسد.
اصلی ترین چالشهای زنان نویسنده به نظر شما چیست؟
به نظرم زنها ترجیح میدهند از وجوهی بنویسند که نمیتوانند دربارۀ آن صحبت کنند. مایلند دنیای خود را بشناسانند. باریکبینی و جزئینگر بودن خود را به رخ بکشند و جهان را از نگاه مردانه صرف نجات دهند.
اساسا آیا جنسیت در نویسندگی تاثیر دارد؟
مگر میشود نداشته باشد! فردی که در منطقهای کوهستانی یا روستایی کویری زندگی کرده تجربیاتی دارد متفاوت با منی که در شهر شلوغ و غبارآلود تهران چشم باز کرده و زندگی کردهام. من تلاش میکنم تا رؤیاها و تمام دویدنهایم مرا به گوشۀ دنجی از همان کوهستان یا روستا نزدیک کند اما قطعاً رؤیای آنها با من فرق میکند. بیشک سن و دورۀ زندگی، نژاد، ملیت، ایدئولوژی و آرمانها و مشخصاً جنسیت المانهایی هستند که بر نوشتههای ما تأثیر میگذارد.
آیا شخصیت زنان به عنوان نویسنده در ایران پذیرفته شده است؟
بله. اگر پذیرفته نبود، پس حضور این حجم از نویسندگان زن چه توجیهی میتوانست داشته باشد! فکر نمیکنم ناشران به تفکیک جنسیتی، باور داشته باشند. آنها کاری را که به زعمشان خوب باشد، چاپ میکنند.
انقلاب اسلامی در حوزه نویسندگی زنان تاثیری داشته است؟
بعد از انقلاب، زنان به عرصههای مختلفی ورود کردند. این حجم از حضور زنان در مقاطع بالای تحصیلی، در عرصۀ فعالیت و در سازمانها بیسابقه است. پرواضح است که حضور آنها در عرصۀ نویسندگی نیز مشهود است. مسائلی که برخی نویسندهها در گذشته داشتهاند امثال من نداشتهاند و شاید به همین خاطر تفکیک جنسیتی در این باره را درک نمیکنم.
شما به خودسانسوری بانوان در نوشتن و حوزه ادبیات معتقد هستید؟
نمیشود گفت خودسانسوری وجود ندارد، اما بودنش به ملاحظات افراد و شخصیت آنها نیز برمیگردد نه لزوماً به جنسیت آنها. در سالهای اخیر کتابهایی چاپ شده که عریانی ذهن و روح افراد را به نمایش میگذارد و سانسور و به خصوص خودسانسوری کمرنگ شده است.
کارهای نویسندگان زن ایرانی را در مقایسه با زنان دنیا چطور ارزیابی می کنید؟
به نظرم آثار بیشتر نویسندگان زن ایرانی در فضاهای آپارتمانی و محدود روی میدهد اما نویسندگان خارجی انگار دنیای بزرگتری دارند. چالش زنان ایرانی، مسئولیتهای زندگی زناشویی و زندگی اجتماعی آنهاست اما به نظر میرسد افق دید زنان خارجی وسیعتر است، شاید به دلیل محدودیتهایی است که جامعه به صورت ضمنی بر ما رو داشته است.
انتهای پیام/ص
دیدگاه شما