به گزارش شبنم همدان، ماه بهمن بها ری ترین فصل زمستان است که با رویش جوانه های انقلاب همساز بوده است . بیشتر نویسندگان وشاعران ، انقلاب را بهارِ نوشته هایشان می دانند .بهروز اقبالی درخشان یکی از شاعران جوان ومتولدین شهر همدان درباره حال وهوای اشعارش می گوید :هر شعری حال و هوای خاص خودش را دارد, انقلاب پتانسیل فراوانی برای سرودن شعر دارد .انقلاب یک دگرگونی بزرگ در کشور ماست برای پیروزی انقلاب افراد بسیار زیادی جان خود را فدا کرده اند تا انقلاب شکل بگیرد .
اقبالی افزود :از سال 89 سرودن را به صورت جدی در زمینه انقلاب و زمینه های دیگر پیگیری کردم ومطالعات متنوعی در اشعار دیگر شاعران انقلابی انجام داده ام .
آیا در زمینه سروده هایتان کتابی هم به چاپ رسیده است ؟
شاعر انقلابی عنوان می کند:یک مجموعه کتاب از این سروده ها به نام پلاک ها وبی نشان ها در سال 94 توسط سوره مهر چاپ شده است .
باز خورد مخاطبین چگونه بوده است ؟
اقبالی تصریح می کند :بسیاری از اشعار من در جشنواره ها و محافل نقد کتاب مورد ارزیابی قرار گرفته است . برای یک نویسنده و شاعر مهم است که اثرش توسط مخاطب مطالعه شود و با ریز بینی نکات کتاب را مورد ارزیابی قرار دهد .
چه چیزی باعث شد به سرودن اشعار انقلابی روی بیاورید ؟
این شاعر انقلابی اذعان می کند : من مطالعه زیادی در زمینه انقلابیون وشهدای انقلاب انجام داده ام. بخشی از تاریخ معاصر ما به انقلاب اختصاص دارد با توجه به شکل گیری انقلاب تحول عظیمی در کشور ما ایجاد شد کسانی که در این تحول نقش داشته اند تاثیر فراوانی برقلم نویسندگان وشاعران داشته است .
از اثار خودتان کدام اثر را تاثیر گذار تر می دانید ؟
اقبالی پاسخ می دهد :کتاب پلاک ها وبی نشان ها از نظر خودم برتری هایی نسبت به اثار دیگرم دارد و دلیل عمده آن، این است که شاعرنگی وعاطفه قویتری دارد ,از نظر زیر ساخت های زبانی اشعار منسجم تری هستند .
بهروز اقبالی درخشان درباره معرفی اثار دیگرش می گوید :در حیطه شعر بزرگسال کتاب پلاک ها وبی نشان ها از انتشارات سوره مهر و کتاب چله کشی از نشر داستان از من چاپ شده است محتوای هر دو کتاب در قالب شعر سپید سروده شده است در حوزه شعر نوجوان نیز طبع ازمایی هایی انجام داده ام از جمله کتاب ساعت مچی من ,کتاب از میان دفترم ,قالب این اشعار نیمایی هستند .
اشعاری از کتاب پلاک ها وبی نشان ها
مجسمه آزادی هم
دلش می خواهد
آدم باشد
دست در دست تو بگذارد
وقتی خورشید
مسیر آمدنت
را مشایعت می کند .
بهروز اقبالی
تصور کن
سنگی در مشت بگیری
به سمت نیامدن ها
پرتاب کنی
وفاصله را
از خودت دور کنی
تصور کن
اواز بخوانی
قناری ها
حسودی شان شود
وقتی
آزادی
از گلویت
بیرون می ریزد
انتهای پیام / ن
دیدگاه شما