به گزارش شبنم ها،
کتاب دختران آفتاب به نویسندگی امیر حسین بانکی , بهزاد دانشگر , محمد رضا رضایتمند است که انتشارات سروش آن را منتشر کرده است.
این کتاب داستان سفر ده روزه دختران به شهر مشهد است .
در این کتاب دختران متفاوت با اندیشه های متفاوت راهی سرزمین آفتاب می شوند. شخصیت های این کتاب شخصیت های تیپیک هستند و هریک نماینده یک قشر از زنان جامعه است. نویسندگان در این کتاب یک نمونه کوچک از تمام افکارزنان جامعه را با یک هدف مشترک که سفر است در کنار یکدیگر قرار می دهد. در فضای داستان سوالهایی مطرح می شود که شاید سوال خود ما هم باشد ولی تا به حال هیچ پاسخی دریافت نکرده ایم
در این سفر سوالات و چالشهای مختلفی ایجاد می شود و این سوالات به طور منطقی پاسخ داده می شود. هریک از شخصیت های داستان در مورد سوالات مطرح شده نظر خودش را بیان می کند و در پایان به یک جمع بندی کاملا منطقی می رسند و داستان کتاب آنقدر جاذبه وکشش دارد که خواننده از بحث میان دخترها کلافه نمی شوندو نویسندگان به خوبی حالت تعلیق را حفظ می کنند و مخاطب را تا پایان داستان نگه می دارند. خواننده با شنیدن پاسخ هر یک از افراد بیشتر ترغیب می شود که به خواندن کتاب ادامه بدهد
نویسندگان کتاب دختران آفتاب این کتاب را پس از 3سال تحقیق ومطالعه تألیف کرده اند و بخش هایی از این کتاب به عنوان درس در بعضی از دانشگاهها تدریس شده است .
رهبر فرزانه انقلاب نیز تقریظی بر این کتاب نوشته اند. ایشان در مورد کتاب فرمودند: « پس از نزدیک سه سال توانستم در این روزها -ایام شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها- این کتاب را بخوانم. در میان کتابهای داستانی که هدفش طرح مسائل فکری است، این بهترین کتاب از نویسندهئی ایرانی است. طرح کلی داستان و درونمایههای داستانی آن خوب و شیرین است. حرفها هم قوی و منطقی است.
اتفاقاً پیش از این، کتابِ: ... را خواندهام. آن قویتر است. ولی با توجه به برخی ملاحظات (عمدةً بهرهبرداری نکردن از عامل جنسی در کتاب حاضر) در این کتاب، هنر بیشتری به کار رفته است. باید ترویج شود. تنها نقطه ضعف آن ذکر مشخصات استاد فاطمه است در فصل آخر کتاب.»
بخشی از کتاب دختران آفتاب:
اگر نصف زن های کوفه نصف فهم ودرک زن زهیر بن قین رو داشتن دست کم نمیذاشتن که شوهراشون جلوی امام حسین بایستن. نگاهم به طور اتفاقی از عاطفه به فاطمه برخورد کرد . چنان حالت غریبی داشت که دیگر نتوانستم نگاهش نکنم لبخند می زد اما چه لبخندی! حزن عجیبی صورتش و لبخندش را پوشانده بود نمی فهمیدم کجای حرف عاطفه چنین حسی را داشته است که فاطمه را بدین حال دراورده بود که هم بخندد هم گریه کند هم هیجان زده باشد وهم محزون بعد از حرف زدنش بود که فهمیدم این حس هیچ ارتباطی با حرف عاطفه نداشت .
_می دونین بچه ها هر وقتی حرف و سخنی از زن هایی مثل همسر زهیرمی شه من یاد کسی می افتم که از طرف دلم رو به درد می یاره واز طرف دیگه هم هیجان عجیبی رو در قلبم زنده می کنه .
انتهای پیام / ن
دیدگاه شما